بسم الله الرحمن الرحیم...
هر چه در گوشه ی خلوت به تمنا گفتم
روی لب آمد و یکباره به نجوا: معشوق!
ولادت سراسر نور و برکت حضرت سلطان ،هشتمین عاشق آل محمد ...
ولی نعمتمان حضرت علی ابن موسی الرضا « سلام الله علیهم اجمعین »مهنا ...
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحقهم اجمعین »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»
من و معشوق… حرم… عرض ادب یا معشوق!
حرم و عرض ادب… عشق… خدا… با معشوق
کفتران حرم عشق به ما فهماندند
دیگران یکسره بیرون ز دل الا معشوق
آسمان تشنهی باران نگاهی زیبا
تشنگی منتظر و جلوهی دریا معشوق
هر چه در گوشه ی خلوت به تمنا گفتم
روی لب آمد و یکباره به نجوا: معشوق!
طاق ابروی حرم طاقت و تابم را برد
من کجا و دل بیتاب و تماشا: معشوق!
نوری از گنبد زردش به دلم روشن شد
پا به پای دل معشوق قدم تا معشوق
زندگی فرصت شوق است که در صحن سکوت
بدوی جامهدران فاصلهها را: معشوق
دست در دست خودت با چمدانی از اشک
سینه لبریز عطش گریه که مولا! معشوق!
آمدم حرف دلم را بنویسم به ضریح
من و معشوق… حرم… عرض ادب یا معشوق!
شعر: مصطفی کارگر